همیشه مختاری که باورت را تغییر دهی و آینده‌ای متفاوت را برگزینی...



2

کتاب زندگی برازنده من

موثرترین راهکارهای تحلیل خویشتن و غنی سازی ارتباط با دیگران

نویسنده: کارول.اس پیرسون / هیو.کی مار

ترجمه: کاوه نیری

انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی

پایه و اساس زندگی برازنده من» نظریه‌ای است که هدفش آشنایی با داستان‌هایی است که وقایع و نحوه زندگی ما را شکل می‌دهند.

در ابتدای قرن بیستم روانشناس معروف کارل گوستاو یونگ به عمومی و تکراری بودن شخصیت‌ها و وقایع زندگی انسان‌ها پی برد. این وقایع جهانی، اسطوره یا کهن الگو نام دارند. ریشه این کلمه به واژه یونانی آرکتیپوس به معنای الگوی ابتدایی» باز می‌گردد.

روایت های اسطوره‌ای این کتاب به سفر قهرمانی مربوط می شود که الگویی برای روند رشد فردی است.

در این مسیر با خودتان به شکل عمیق آشنا می شوید و استعدادها و معانی مهم زندگیتان را در می یابید هر داستان از شخصیت اصلی آن گرفته شده است معصوم، یتیم، جنگجو، حامی، جستجوگر، عاشق، نابودگر، آفرینشگر، حاکم، جادوگر، فرزانه و دلقک

در هر دوره‌ای از زندگی یکی از کهن الگوها حکومت و مدیریت را در دست می‌گیرد. مسیر کلی و اسطوره‌ای زندگی به سه قسمت تقسیم می‌شود که هر کدام از آنها می تواند از چهار کهن‌الگوی ویژه کمک بگیرد:

آماده شدن برای سفر اسطوره‌ای. معصوم، یتیم، حامی و جنگجو

آغاز سفر اسطوره‌ای. جستجوگر، نابودگر، عاشق، آفرینش‌گر

بازگشت از سفر اسطوره‌ای. حاکم، جادوگر، فرزانه، دلقک (مربوط به مرحله ساخت دنیای درون و رسیدگی به یگانگی رشد فردی)

در هر مرحله هدایا و مزایای انتظار شما را می‌کشند. و همچنین در هر قسمت دام‌ها و خطرهای نیز وجود دارد که باید با هوشیاری تمام و در حد امکان از آنها اجتناب ورزید.


ی

________________________________________________________________

اگر کهن‌الگو در وجود شما فعال باشد به خوبی می دانید که

معصوم: روزنه‌ای از امید در همه سختی‌ها و تیرگی‌های زندگی وجود دارد.

یتیم: احتیاط همیشه برایم مفید است.

جنگجو: انسان‌های سرسخت سرانجام موفق می‌شوند.

حامی: یاری دیگران وظیفه و مسئولیت ماست.

جستجوگر: همیشه جای دیگری هست که چمنش به نظرم سبزتر می‌رسد.

عاشق: پاسخ اصلی و نهایی، عشق است.

نابودگر: رها کنید و بیش از این زیان نبینید.

آفرینشگر: توانایی خلق همه چیزهایی که در ذهن و قوه تخیل می گنجد، در انسان وجود دارد.

حاکم: باید تسلط داشته باشید.

جادوگر: استنباط و برداشت را مسئول و تعیین کننده حقیقت می دانید.

فرزانه: حقیقت شما را به مقصد آزادی خواهد رساند.

دلقک: زندگی را برای لذت بردن از آن می خواهید.

_________________________________________________________________

پ ن: این کتاب در واقع میشه گفت قدم اول واسه ورود به وادعی بیداری قهرمان درون هستش و واسه درک بهتر گوش دادن به کلاس صوتی استاد سهیل رضایی و آزمون PMAI از انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی خیلی کمک کننده است.

https://bonyadonline.com


بیشتر از یک سال هستش که از پست قبلیم میگذره و من دیگه ننوشتم اما این ننوشتنم دلیل بر این نیست که کاری هم نکرده باشم بلکه برعکس تو این مدت خیلی اتفاق های خوبی افتاده و من هم تغییرات محسوسی کردم و .
اما امروز اتفاقی افتاد که باعث شد واقعا تصمیمم رو بگیرم و این بار بصورت جدی تر به نوشتن وبلاگ اقدام کنم.
اما این اتفاق چی بود؟
قضیه از این قراره که خواندن کتاب ها و آموزش هام رشد خوبی نسبت به سال گذشته داشته بطوریکه روزانه حداقل دو ساعت واسه مطالعه کتاب و آموزش هام میزارم و این باعث شده حجم مطالعاتم بالا بره ولی امروز ی اتفاق افتاد که دلم گرفت چون وقتی کتاب استثنا نباشید نوشته دارن هاردی رو که در ماه مهر خونده بودم و حتی هایلات هم شده بود رو باز کردم  دیدم که چرا من مطالبی رو که هایلات کرده ام رو فراموش کردم؟؟؟؟؟؟؟
خیلی ناراحت شدم خیلییییییییی
بعد از کلی فکر کردن متوجه شدم من قبلا وقتی کتابی رو میخوندم حتما درباره اش با دیگران صحبت میکردم ولی الان با توجه به تخصصی شدن ی سری از مطالعاتم و از طرفی هدفمند شدن برنامه ریزی روزانه ام دیگه فرصت اشتراک گزاری مطالبم با دوستان و اطرافیانم کم شده پس من باید ی راه پیدا میکردم که بتونم هم مطالبی رو که یاد میگیرم رو به دیگران به اشتراک بزارم  و هم خلاصه نویسی داشته باشم پس بهترین راه شروع دوباره وبلاگ نویسی بود.
به قول معروف که میگه: " رویای شما تاریخ انقضا ندارد!!! نفس عمیقی بکشید و دوباره شروع کنید."
پ ن: یکی از دلایلی که باعث ننوشتنم شد کامل گرایی من بود. و فکر میکردم باید برم اصول نویسندگی رو یاد بگیرم بعد شروع کنم ولی الان دیگه اینطور فکر نمیکنم و شروع میکنم و در طی مسیر این مهارتم رو هم ارتقا میدم پس ازتون عذرخواهی میکنم اگه ی جاهای اشتباه دستوری دارم و ازتون میخوام باهام  منو تو این مسیر همراهی کنید.
#دلنوشته
 


راهبری زندگی با شهود درونی

رابرت الکس جانسون جری رول

ترجمه: مرضیه مروتی

انتشارات بنیاد فرهنگ زندگی

این کتاب، یک انتخاب تازه برای شروع یک زندگی تازه است.

این کتاب در رابطه با زندگی رابرت الکس جانسون صحبت میکنه.  و او کسی است که بسیار مهندسی شده صحبت میکنه و روانشناسی یونگ (روانشناسی راه کمال فردی) را خوب میشناسه. و یکی از بزرگترین خصایصش اینه که او به شدت مسافر این جاده است و این جاده رو با تک تک سلول‌هاش درک کرده و با یک نگاه به عنواین فصل ها که در ذیل نوشته شده است، متوجه ارتباط تجربیات زندگی رابرت الکس جانسون با آموزه های یونگ میشیم و خیلی هنرمندانه و عمیق زندگی خودش به مانند یک مسافر روایت میکنه که صحنه به صحنه زندگیش رو به یک ریسمان نازکی به نام شهودش و سرنخی که در تمام اتفاقات وجود داره اتصال میده و دنبال میکنه و نتایج بسیار شگفت انگیزی میگیره.

و این آدم با آدم‌های جالبی معاشرت کرده و ملاقات کرده که می‌توانند هر کدوم از ماها رو در یک فضای خوبی قرار بدهند.

بنابراین رابرت الکس جانسون با شما میاد جلوتر. و فقط یادتون باشه که این کتاب رو  رابرت الکس جانسون در سن 75 سالگی میگه و این نیست که یک آدمی با سن 10 سالگی یا 11 سالگی یا هوش عجیب غریب داشته باشه که بگیم چقد باهوش بوده که این همه میدونسته؛ بلکه اون داره به زندگی خودش نگاه میکنه و با نگاه یک انسان پخته گذشته خودش رو بررسی میکنه.

رابرت نمونه ای است از اینکه چگونه در دوران پست مدرنیسم با یک نگرش مذهبی (تذهیب نفس) زندگی کنیم.

یکی از بزرگترین و مهمترین ویژگی این کتاب اینکه رابرت الکس جانسون تقریبا تمام اصطلاحات و آموزه های یونگی مثل آنیما و آنیموس، تحلیل کاربردی رویاها، تخیل فعال، معلم معنوی، فرافکنی، طلای درون، کار درونی، ایگو، سفر قهرمانی، معنای زندگی، کشف حکمت اتفاقات، سایه، زندگی نزیسته و را با اتفاقات زندگیش تلفیق داده بگونه ای که شخصی که برای اولین بار میخواد وارد این مباحث برای خودشناسی بشه بسیار ساده و زیبا آشنا میشه. و میتوان گفت استارت خیلی خوبی میتونه برای شما در کنار کتاب یونگ شناسی کاربردی باشه.

عناوین فصل ها:

فصل 1: جهان طلایی زیستن با بینش الهی

فصل 2: یافتن خانواده واقعی ام نیاز به پدرخوانده و مادرخوانده برای.

فصل 3: صلیب سرخ و برج دیده بانی وحشت های تنهایی، لذت های عزلت نشینی

فصل 4: اولین ملاقات با شرق، کریشتا مورتی بازپس گیری طلای کیمیاگری

فصل 5: فریتز کل زندگی مرا نجات میدهد کار با رویاها

فصل 6: دوستی های غیرمنتظره رشته های نازک در کارند

فصل 7: عشق به موسیقی . شغل را ما انتخاب می کنیم اما رسالت ما را انتخاب میکند

فصل 8: ملاقات با دکتر کارل یونگ تولد و تولد دوباره قهرمان؛ منجی درون

فصل 9: روزهای خانه داری درس های مرد یک به دو

فصل 10: آموزش در کنار تونی ساسمن یافتن  یک زندگی مذهبی در جهان مدرن

فصل 11: بازگشت مار بزرگ رویاها و بینش های تحول

فصل 12: صومعه ها، قرون وسطی و مدرن جست و جوی معبد مقدس

فصل 13: ظهور دوباره جهان طلایی سفر به شرق

فصل 14: هند عزیز من توسل به حلول یا تجسم های خداوند

فصل 15: حلقه دوستان

درس هایی از سرهای جابجا شده

بخش کوچکی  از هایلات های کتاب از دید من

- رشته های باریک در هر حال مشغول به کار هستند و انسجام و تداوم به زندگی ما می بخشد و در طول زمان یک قالیچه شگفت انگیز را می بافند.

- راز این است که در هر لحظه، یک کار درست و فقط یک کار درست برای انجام دادن وجود دارد.

- این رشته های نازک دارای هوشمندی و خردی هستند که فراتر از توانایی ایگوی پرتقلای ماست.

- همه ما با آن حس تجلیل و شادی از عظمت زندگی به دنیا می آییم، سپس از آن میوه شگفت انگیز و وحشتناک که در داستان باغ بهشت به تصویر کشیده شده می خوریم و زندگی مان جدا می افتد. ما در کودکی دارای یک تمامیت و یک پارچگی معصومانه هستیم که اندک اندک به جدایی آگاهانه تبدیل می شود. یک ضرب ا لمثل این موضوع را این گونه مطرح می کند که وظیفه ما در زندگی، رفتن از کمال ناخودآگاه به نقص خودآگاه و سپس به کمال خودآگاه است.(مسیر بیداری قهرمانی درون)

- من از اندی(پدر خوانده) یاد گرفتم فردی که واقعا تحت تاثیر جهان طلایی قرار گرفته باشد، از جمله چیزهایی که برای سفر درونی به آن نیاز خواهد داشت شجاعت است.

- ما به مرشدانی نیاز داریم تا به ما در تشرف یافتن و هدایت شدن به سمت تحقق سرنوشت مان کمک کنند. ما برای تمام کردن تحصیلات و آموزش های عاطفی و معنوی خود به پدرخوانده و مادرخوانده هایی نیاز داریم. هیج پدر و مادری، هر چقدر هم که ماهر یا رشدیافته باشند نمی توانند تمام این کارها را برای یک فرد جوان انجام دهند. یک والد حتی با بهترین نیت ها، اغلب اوقات صرفا قادر به ارائه آنچه یک نوجوان برای رشد درونی لازم دارد نیست.

- همیشه کاری هست که بتوان انجام داد اگر نشد، روی آن ادرار کنید.» (تجربه رابرت در مدرسه آتش نشانی)  

- درکوه شب فرود نمی آید، بلکه بالا می آید. از پایین ترین دره آغاز می شود و کم کم بالا می آید تا اینکه تمام جهان را در برمی گیرد.(باور زندگی قله نشینان)

- دلتنگی صرفا نتیجه انزوا نیست. دلتنگی زمانی رخ می دهد که زندگی ما یک نیمه از یک جفت متضاد را کم دارد؛ بودن یا انجام دادن.(بودن یا قلمرو زمینی: انواع فعالیت های روزانه؛   انجام دادن یا قلمرو آسمان: زمان و مکانی در زندگی تا به چیزی بزرگتر و پایاتر از خودمان وصل شویم. مراقبه، کار درونی، تفکر و .)

- درمان دلتنگی، تنهایی است.


پ ن1: یکی از آرزوهام اینکه برم هند و همیشه میگم بعد از اینکه ایرانگردی هام رو انجام بدم اگه فرصتی پیش بیاد واسه سفر به خارج از کشور مسلما اولین کشوری که به ذهنم خطور میکنه، مسلما هند هستش که بعد از خواندن این کتاب این حسم قویتر شد.


پ ن2: در پست قبلی متن صحبت های آقای سهیل رضایی در ارتباط با این کتاب قرار گرفته است.


اینقد این کتاب راهبری زندگی با شهود درونی رابرت الکس جانسون به دلم نشست که هر وقت در موردش موضوعی نوشته میشه و یا گفته میشه با جان و دل میشینم و دیدگاه های اون را میشنوم و یا میخونم و یکی از بهترین های این تحلیل ها، صحبت ها آقای سهیل رضایی بودش که در بخش IGTV  پیج اینستاگرام بنیاد فرهنگ زندگی (سهیل رضایی) در دو قسمت 5 دقیقه ای ایشون صحبت کردند که نکات خیلی کلیدی کتاب رو با تلفیق دانش یونگ در اختیار ما قرار میدند که بعد از چندین بار گوش دادن، تشخیص دادم که باید کلمه به کلمه رو بنویسم تا بتونم درک مفیدی داشته باشم.

لازم به توضیح میدونم که تمام سخنان مفید ایشان را در اختیارتون قرار بدم تا شما هم از آن بهره ببریم.

این کتاب در رابطه با زندگی رابرت الکس جانسون صحبت میکنه.  و او کسی است که بسیار مهندسی شده صحبت میکنه و روانشناسی یونگ ( روانشناسی راه کمال فردی) را خوب میشناسه. و یکی از بزرگترین خصایصش اینه که او به شدت مسافر این جاده است و این جاده رو با تک تک سلول‌هاش درک کرده.

او از سن جوانی  شروع می‌کنه به تجربه کردن زندگی و توجه به شهودش و ملاقات‌های بسیار جالب و شورانگیز رو هم داره که واقعا یک جایی فلاسفه قدیم هم میگن: زندگی و کمالش چیزی نیست جزملاقات‌هایی که یک انسان با اتفاق‌های زندگیش می‌افتند و اونا هستند که انسان رو می‌سازند.»

و این آدم با آدم‌های جالبی معاشرت کرده و ملاقات کرده که می‌توانند هر کدوم از ماها رو در یک فضای خوبی قرار بدهند.

این فضا چه فضاییه؟!

ابتدا با کریشتا مورتی ارتباط میگیره و در اوجای(کالیفرنیا) در آمریکا آوردند که ایشون رو به عنوان یک معلم مقدس مطرحش کنند و اون اعلام می‌کنه دوران معلمان مقدس گذشته و  داره کمک می‌کنه آدم‌ها راهبری خودشون رو به دست بیاورند ولی رابرت الکس جانسون میگه در سالی که با کریشتا مورتی بوده، دیده که کریشتا مورتی عجیب رو آگاهی محض تکیه می‌کنه ولی متولوژی رو ارایه نمیکنه و احساس می‌کنه برای ذهن رابرت الکس جانسون، این ذهن کافی نیست و اون باید کسانی دیگه رو ملاقات کنه. که مسافر میشه و با آدم‌های مثل کانکی ملاقات می‌کنه؛ آدم‌های خیلی ساده‌تر ملاقات می‌کنه و این ملاقات‌ها شروع میکنند یکی یکی روح اون رو ساختن که اسم اون رو رابرت الکس جانسون در این کتاب، پدرخوانده‌ها ‌‌و مادرخوانده‌های روحی میزاره و خیلی قشنگ اشاره می‌کنه که این‌ها چقدر برای رشد ما ضروری هستش و چقدر کلیدی‌اند که کسانی رو به زندگی ما وارد بشند که اونا بتونند بذرهای از وجود ما رو شکوفا کنند که والدین ما شاید هیچ وقت این ظرفیت رو نداشتند.

رابرت الکس جانسون وقتی روی پدرخوانده‌ها و مادرخوانده‌ها صحبت می‌کنه داره در رابطه با یک سازی صحبت می‌کنه بنام ارغنون، که خیلی میل به موسیقی داشته و میره که این ساز رو یاد بگیره و استادهای متنوعی پیدا می‌کنه. از یک تعمیرکار، از یک نوازنده، از یک زنی فرهیخته که به اون آموزش میده و در کنار اون آموزش بیان معنوی عمیقی داشته که به اون یک هیترا تایپ اطلاق می‌کنه که هیترا تایپ نمادی هستند تلفیق شده از آتنا و آفرودیت (خردورزی و جذابیت) که میگه هوش مردانه، رو این زن‌ها افزایش می‌دهند و مردی که به سمت رابطه جنسی با اینها بره کاملا اون هوش رو سیاه کرده و آسیب دیده و به خاکستر تبدیل شده، ولی اگه ی مراوده باشه اونها میتوانند منشا الهامات معنوی باشند واسه مرد. که واسه رابرت الکس جانسون این خانم ریشه یکی از این الهامات عجیب و عمیق معنوی بوده.

بخش‌های از این کتاب:

من این را باور دارم که درد تنهایی و افسردگی مربوط به این است که میدانیم، چیزی بیش از اینکه میتوانیم داشته باشیم، وجود داره. اگر از ابتدا از آن بی‌خبر بودید هرگز آزارتان نمیداد. چنانکه من تشنه جهان طلایی بودم که طعمش رو چشیده و سپس آن را گم کرده بودم»

در یک جایی رابرت الکس جانسون اشاره می‌کنه که در دوران کودکیش رویایی رو میبینه -رویای طلایی- بهشت که در ذهنش مجسم میشه همیشه اشتیاق رو برای یافتن دوباره اون رو داشته و همیشه در تکاپوهاش به دنبال اون بوده، و این معنیش این نیست که یک تصویر خارق العاده بلکه ی حس خارق‌العاده و میدونید که رابرت الکس جانسون در یازده سالگی پای خودش رو در اثر یک صانحه تصادف از دست میده و بقیه عمر رو با یک پا زندگی می‌کنه و این خودش براش جالبه که میگه من فهمیدم که باید پای از من باید روی زمین باشد و پایی به عرش..

  من تشنه جهان طلایی بودم که طعمش رو چشیده و سپس آن را گم کرده بودم اما قادر به شرح آن تشنگی نبودم و نگاهی به یک فرد میتوانیم بگوییم که آیا او نیز آنگونه که من در جستجوی یک بهشت بودم در جستجوی آن هست یا نه؟! این افراد که گمشده این چنینی دارند، چشم‌هایشان محیط را می‌کاوند گویی در حال شکار هستند اما ا گر از آن‌ها بپرسید در پی شکار چه چیزی هستند؟ به احتمال زیاد نمی‌توانند پاسخ دهند، امروزه وقتی افراد با چنان عطشی نزد روانکاو میروند بسیار از متخصصین بهداشت و روان می‌خواهند آنها را از تجربیاتشان منصرف کنند. بسیاری از درمانگران معروف رویا و الهامات این افراد را آسیب شناسی کرده و هر تلاشی میکنند که این افراد رو روان رنجوری نشان دهند.»

ببین من وقتی با نوجوانان برخورد میکنم میبینم که نوجوانان میل عجیبی برای تخریبگری در وجودشان وجود داره و حتی تجسم هاشون، تجسم های تخریبی و فیلم های که دوست دارند، فیلم های تخریبی است چرا این اتفاق میافته؟؟؟؟؟؟

به این علت این اتفاق میافته که خیلی از این نوجوان ها متوجه شدند که باید آنچه را که متعلق به دوران و زمان آّنها نیست رو کنار بگذارند تا بتونند آنچه را که متعلق به دوران اونهاست رو پیدا کنند. پس افسردگی در سنین نیمه دوم عمر هم از این جنس است، ما میفهمیم که دنیایی رو باید ترک کنیم اما فکر میکنیم چون دنیای جدید رو نمیشناسیم، پس بهتره این دنیای جدید رو ترک نکنیم. اما دنیای کنونی مدام برای ما، جاش تنگتر و فضاش تر و تجربیاتش سخت تر میشه و ما داریم پیام تغییر رو میگیریم اما جدیش نمیگیریم و بهمین علت این جدی نگرفتن باعث میشه که همیشه زندگی در دامنه افسردگی قدم بزنه و شکوه زندگی کمتر ملاقات بشه.

اما در این کتاب رابرت الکس جانسون خیلی عمیق زندگی یک مسافر رو داره روایت میکنه که صحنه به صحنه زندگیش رو به یک ریسمان نازکی به نام شهودش به نام سرنخی که در تمام اتفاقات وجود داره اتصال میده و دنبال میکنه و نتایج بسیار شگفت انگیزی میگیره.

رابرت الکس جانسون داره از خانواده ای صحبت میکنه که خانواده، پدر و مادر از هم جدا هستند. و پدر رابرت الکس جانسون نمیتونه یک آدمی باشه که یک الگو و پشتوانه ای برای او باشد. اما اینجا توقفی برای اون ساخته نمیشه که زندگی خودش رو رها کنه؛ اون میفهمه که اون اقتداری که دردرون نیاز داره، پدر و مادرش نمیتونند بهش بدهند. بنابراین به دنبال ساختن زندگی خودش و یک عبارت بسیار زیبایی استفاده میکنه که یافتن خانواده حقیقیش میگرده.

اولین سفری که هر نوجوان و جوانی باید آغاز کنه و شاید در هر جایی از دنیا هر ارتباطی بتونی پدرخوانده و مادرخوانده رو پیدا کنه که بخش های شکوفا نشده اش رو بهش آشکار کنه و آنها را پرورش بده و یک بار دیگه ما رو به خودمون بشناسونه. هر کدام از ما که چنین ملاقات های داشتیم آدم های بسیار خوشبختی بودیم و خیلی برنده شدیم.

رابرت الکس جانسون در این کتاب در صفحه 65 مینویسه: یک پدرخوانده، معلم دنیای درونی برای یک فرد جوان محسوب میشود. در حالیکه که والدین حقیقیش مراقب جسمی و جنبه های عملی زندگی او هستند، اما او بخش های کشف نشده را آشکار میکنه. وقتی شخص به مراحل پایانی زندگی خود نزدیک است نیازی ژرف به حضور یک فرد جوان دارد تا ویژگی زندگی او را جذب کند؛ زیرا سن بالا ظرفیت کار در دنیا را کاهش می دهد وبرای همین است که یک پسر یا دخترخوانده می تواند به عنوان یادآور نامیرایی فرد، ایفای نقش کند.

ما به مرشدانی نیاز داریم تا به ما در تشرف یافتن و هدایت شدن به سمت تحقق سرنوشت مان کمک کنند. ما برای تمام کردن تحصیلات و آموزش های عاطفی و معنوی خود به پدرخوانده و مادرخوانده هایی نیاز داریم. هیج پدر و مادری، هر چقدر هم که ماهر یا رشدیافته باشند نمی توانند تمام این کارها را برای یک فرد جوان انجام دهند. یک والد حتی با بهترین نیت ها، اغلب اوقات صرفا قادر به ارائه آنچه یک نوجوان برای رشد درونی لازم دارد نیست.»

بنابراین رابرت الکس جانسون با شما میاد جلوتر. و فقط یادتون باشه که اینو رابرت الکس جانسون در سن 75 سالگی میگه و این نیست که یک آدمی با سن 10 سالگی یا 11 سالگی یا هوش عجیب غریب داشته باشه که بگیم چقد باهوش بوده که این همه میدونسته.

نه اون داره به زندگی خودش نگاه میکنه و با نگاه یک انسان پخته داره گذشته رو بررسی میکنه.

اجازه بدید یک بخش دیگه رو به عنوان بخش پایانی براتون بخونم:

 میدانستنم که دلتنگی صرفا نتیجه انزوا نیست؛ زیرا من در برج دیده بانی جایی که تنها دوستم شپ بود، به طرز شگفت آوری خوشحال بودم. امروز باورم بر این است که دلتنگی زمانی رخ می دهد که زندگی ما یک نیمه از یک جفت متضاد را کم دارد؛ بودن یا انجام دادن.  می توانیم بسیار مشغول باشیم و اطراف مان را افراد بسیاری احاطه کرده باشند، اما هنوز به شدت احساس دلتنگی و افسردگی کنیم. زیرا انجام دادن » حاکم بر زندگی ماست و زمان کافی برای انزوای متمرکز و تنها شدن با افکار و احساسات مان وجود ندارد.

افراد زیادی را در این وضعیت می شناسم که آدم های بسیاری در اطراف شان هستند، اما هنوز احساس تنهایی می کنند. ما اغلب سعی می کنیم با بیشتر انجام دادن این مشکل را حل کنیم؛ مانند زنگ زدن به یک دوست، بیرون رفتن یا هر کار دیگری تا از آن احساس دردناک جدایی خلاص شویم، اما هیچ یک از این ها فایده ندارد، چون این تنهایی و افسردگی ناشی از یک عمر انجام دادن است. دریافته ام که  اکثر افراد باهوش در دنیای غرب امروز، زمانی بیش از حد را به انجام دادن و زمانی بسیار کم را برای بودن صرف می کنند. وقتی زندگی شما بیش از حد با انجام دادن پر شده، تنها نوش داروی احساس تنهایی و افسردگی، اانزواست.»

این کتاب پیشنهادهای عجیبی داره و خیلی خوشحالم که شما هم فهمیدید که این کتاب، یک کتاب معمولی نیست و میتونه یک اتفاق تازه باشه.

این کتاب، یک انتخاب تازه برای شروع یک زندگی تازه است.


پ ن1: لینک اینستاگرام این مطلب 

https://www.instagram.com/tv/BpezwcwlU1f/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1h8t2uie9v477

پ ن 2: در پست بعدی در مورد کتاب راهبری زندگی با شهود دورنی مینویسم.



ملت عشق

نویسنده: الیف شافاک

ترجمه: ارسلان فصیحی

انتشارات: ققنوس

به هیج متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.

خود به تنهایی دنیایی است عشق.

یا درست در میانش هستی، در آتشش.

یا بیرونش هستی، در حسرتش.

این کتاب را بعنوان هدیه تولد 35 سالگیم از یک رفیق نه دوست، کادو گرفتم. تقارن تولد 35 سالگیم(سن رویایی من) با این هدیه واسم خیلی جالب بود و قسمت جالب و دوست داشتنی این کتاب موقعی بود که وقتی مرداد از کتابفروشی میخواستم بخرم ی حس درونی بهم گفت بزار کتاب در زمان خودش میاد؛ به همین دلیل کتاب رو دوباره برگردوندم به قفسه کتاب ها.

حالا خودش اومد در بهترین زمان و از طرف بهترین رفیق زندگیم.

اینا رو گفتم چون میخواستم حس خوب خودم رو ثبت کنم

این کتاب در واقع یک رمان زیبا و آموزنده است که نویسنده کتاب به شیواترین و زیباترین شکل سعی کرده مفاهیم رو واسمون شفاف کنه.

وقتی این کتاب رو میخوندم متوجه میشدم که چقدر روند داستان با روند بیداری قهرمان درون در روانشناسی یونگ شباهت داره و قسمتی که واسم خیلی جالبه این که شمس تبریزی از طریق قسمت سایه و یا همون تضادها سعی در رشد و تعالی مولانا و رساندن مفهوم عشق به همه آدم های این داستان پرداخته که من در اینجا واسه خودم تعالی خویشتن معنی کردم.

کتاب ملت عشق در واقع تلفیقی از دو داستان با مضمون عشق در دو دوره متفاوت هستش که قهرمان های هر دو دوره شخصیت شمس میباشند. (شمس تبریزی و حضرت مولانا عزیز زاهارا و اللا) و هر دو این شخصیت ها در این داستان سعی میکنند انسان را به درون خودشون بکشونند و از طریق عمق درون معنای عشق و خویشتن واقعی را تعریف کنند و در آخر داستان با گفتن قاعده چهلم دوباره حس میکنی که باید برگردی و دوباره و دوباره بخونی و این بار با دید متفاوت .

قاعده چهلم شمس تبریزی:

عمری که بی‌عشق بگذرد، بیهوده گذشته. ‌‌‌‌نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟

به هیج متمم و صفتی نیاز ندارد عشق.

خود به تنهایی دنیایی است عشق.

یا درست در میانش هستی، در آتشش.

یا بیرونش هستی، در حسرتش.

 

کتاب با این قطعه شروع کرد و با این قطعه هم پایان داد. و واقعا عشق مانند دایره است و ابتدا و انتها نداره.

 

این کتاب علاوه بر روایت عشق به صورت داستان، چهل قاعده شمس تبریزی رو با روشی زیرکانه با شخصیت ها و مضامین داستان تلفیق میکنه و بهتر میتونی متوجه نکات این قواعد بشی. البته همانطوری که در قاعده سوم در مورد معانی و درک معانی قرآن صحبت شده به نظر من درک این قواعد هم بستگی به سطح آگاهیت داره.

قاعده سوم شمس تبریزی:

قرآن را می‌توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی‌گنجد.

حالا آنان که صرفا به شریعت مینگرند و ماواریش را نمیبینند، معنای ظاهری را می دانند. طایفه صوفیان اما معنای باطنی را میدانند. اولیای کامل بطن بطن را میدانند. سطح چهارم را اما فقط عاشقان واصل و پیغمبران میدانند.

 

چهل قاعده شمس تبریزی

و قسمتی که واسم خیلی جالب بود تقسیم بندی این چهل قاعده در پنج بخش خاک، آب، باد، آتش و خلا که قواعدی که در هر کدام از این پنج بخش کیمیاگری بیان شده با خود بخش همخوانی داره. که در ذیل چهل قاعده شمس تبریزی را بیان شده:

بخش اول:

خاک

پدیده‌های عمیق، آرام و جامد زندگی.

۱- کلماتی که برای توصیف خدا به کار می‌بریم، همچون آیینه‌ای است که خود را در آن می‌بینیم. هنگامی که نام خدا را می شنوی اگر ابتدا موجودی ترسناک و شرم‌آور به ذهنت بیاید، به این معناست که تو نیز خود بیش‌تر مواقع در ترس و شرم به سر می‌بری. اما اگر هنگامی که نام خدا را می‌شنوی ابتدا عشق و لطف و مهربانی به یادت بیاید، بدین معناست که این صفات در وجود تو نیز فراوان است.

۲- پیمودن راه حق کار دل است، نه کار عقل. راهنمایت همیشه دلت باشد، نه سری که بالای شانه‌هایت است. از کسانی باش که به نفس خود آگاهند، نه از کسانی که نفس خود را نادیده می‌گیرند.

۳- قرآن را می‌توان در چهار سطح خواند. سطح اول معنای ظاهری است. بعدی معنای باطنی است. سومی بطنِ بطن است. سطح چهارم چنان عمیق است که در وصف نمی‌گنجد.

۴- صفات خدا را می‌توانی در هر ذره کائنات بیابی. چون او نه در مسجد و کلیسا و دیر و صومعه، بلکه هر آن همه جا هست. همانطوری که کسی نیست که او را دیده و زنده مانده باشد، کسی هم نیست که او را دیده و مرده باشد. هر که او را بیابد تا ابد نزدش می‌ماند.

۵- کیمیای عقل با کیمیای عشق فرق دارد، عقل محتاط است. ترسان و لرزان گام بر‌می‌دارد. با خودش می گوید: "مراقب باش آسیبی نبینی." اما مگر عشق این‌طور است؟ تنها چیزی که عشق می‌گوید این است: "خودت را رها کن، بگذار برود!"

عقل به آسانی خراب نمی‌شود.عشق اما خودش را ویران می‌کند. گنج‌ها و خزانه‌ها هم در دل ویرانه‌ها یافت می‌شود. پس هر چه هست در دلِ خراب است!

۶- اکثر درگیری‌ها، پیشداوری‌ها و دشمنی‌های این دنیا از زبان منشأ می‌گیرد. تو خودت باش و به کلمه‌ها زیاد بها نده. راستش، در دیار عشق زبان حکم نمی‌راند. عاشق بی‌زبان است.

۷- در این زندگانی اگر تک و تنها در گوشه‌ی انزوا بمانی و فقط پژواک صدای خود را بشنوی، نمی‌توانی حقیقت را کشف کنی. فقط در آیینه‌ی انسانی دیگر است که می‌توانی خودت را کامل ببینی.

۸- هیچ‌گاه ناامید نشو. اگر همه درها هم به رویت بسته شوند، سرانجام او کوره‌راهی مخفی را که از چشم همه پنهان، مانده به رویت باز می‌کند. حتی اگر هم اکنون قادر به دیدنش نباشی، بدان در پس گذرگاه‌های دشوار باغ‌های بهشتی قرار دارد. شکر کن! پس از رسیدن به خواسته‌ات شکر کردن آسان است. صوفی آن است که حتی وقتی خواسته‌اش محقق نشده، شکر گوید.

۹-صبر کردن به معنای ماندن و انتظار کشیدن نیست، به معنای آینده‌نگر بودن است. صبر چیست؟ به تیغ گل نگریستن و گل را پیش چشم مجسم کردن است، به شب نگریستن و روز را در خیال دیدن است، عاشقان خدا صبر را همچون شهد شیرین به کام می‌کشند و هضم می‌کنند. و می‌دانند زمان لازم است تا هلال ماه به بدر کامل بدل شود.

۱۰- به هر سو که می‌خواهی-شرق، غرب، شمال یا جنوب- برو، اما هر سفری که آغاز می‌کنی سیاحتی به درون خود بدان! آن‌که به درون خود سفر می‌کند، سرانجام ارض را طی می‌کند.

۱۱- قابله می‌داند که زایمان بی‌درد نمی‌شود. برای آن‌که "تو"یی نو و تازه از تو ظهور کند باید برای تحمل سختی‌ها و دردها آماده باشی. 

۱۲- عشق سفر است. مسافر این سفر، چه بخواهد و چه نخواهد، از سر تا پا عوض می‌شود. کسی نیست که رهرو این راه شود و تغییر نکند.

۱۳- در این دنیا، بیش از ستاره‌های آسمان، مرشد نخ‌نما و شیخ‌نما هست. مرشد حقیقی آن است که تو را به دیدنِ درون خودت و کشف کردنِ زیبایی‌های باطنت رهنمون می‌شود. نه آن‌که به مرید‌پروری مشغول شود.

بخش دوم

آب

پدیده‌های سیال و جاری و متغییر زندگی.

۱۴- به جای مقاومت در برابر تغییراتی که خدا برایت رقم زده است، تسلیم شو. بگذار زندگی با تو جریان یابد، نه بی‌تو. نگران این نباش که زندگی‌ات  زیر و رو شود. از کجا معلوم زیرِ زندگی‌ات بهتر از رویش نباشد.

۱۵- خدا هر لحظه در حال کامل کردنِ ماست، چه از درون و چه از بیرون. هر کدام ما اثرِ هنری ناتمام است. هر حادثه‌ای که تجربه می کنیم، هر مخاطره‌ای که پشت سر می‌گذاریم، برای رفع نواقصمان طرح‌ریزی شده است. پروردگار به کمبودهایمان جداگانه می‌پردازد، زیرا اثری که انسان نام دارد در پی کمال است.

۱۶- خدا بی‌نقض و کامل است، او دا دوست داشتن آسان است. دشوار آن است که انسان فانی را با خطا و صوابش دوست داشته باشی. فراموش نکن که انسان هر چیزی را فقط تا آن حد که دوستش دارد، می‌تواند بشناسد. پس تا دیگری را حقیقتاً در آغوش نکشی، تا آفریده را به خاطر آفریدگار دوست نداشته باشی، نه به قدر کافی ممکن است بدانی؛ نه به قدر کافی ممکن است دوست داشته باشی.

۱۷- آلودگی اصلی نه بیرون و در ظاهر، بلکه در درون و دل است. لکه ظاهری هر قدر هم بد به نظر بیاید، با شستن پاک می‌شود، با آب تمیز می‌شود. تنها کثافتی که با شستن پاک نمی‌شود حسد و خباثت باطنی است که قلب را مثل پیه در میان می‌گیرد.

۱۸- تمام کائنات با همه لایه‌ها و با همه بغرنجی‌اش در درون انسان پنهان است. شیطان مخلوقی ترسناک نیست که بیرون از ما در پی فریب دادنمان باشد، بلکه صدایی است درونِ خودمان. در خودت به دنبال شیطان بگرد، نه در بیرون و در دیگران. و فراموش نکن هر که نفْسش را بشناسد، پروردگارش را شناخته است. انسانی که نه به دیگران، بلکه به خود بپردازد، سرانجام پاداشش شناخت آفریدگار است.

۱۹-اگر چشم‌انتظار احترام و توجه و محبت دیگرانی، ابتدا این‌ها را به خودت بدهکاری. کسی که خودش را دوست نداشته باشد ممکن نیست دیگران را دوست داشته باشد. خودت را که دوست داشته باشی، اگر دنیا پر از خار هم بشود، ناامید نشو، چون به زودی خار‌ها گل می‌شوند.

۲۰- اندیشیدن به پایانِ راه کاری بیهوده است. وظیفه تو فقط اندیشیدن به نخستین گامی است که برمی‌داری. ادامه‌اش خود بخود می‌آید.

۲۱- به هر کدام ما صفاتی جداگانه اعطا شده است. اگر خدا می‌خواست همه عیناً مثل هم باشند، بدون شک همه را مثل هم می آفرید. محترم شمردن اختلاف‌ها و تحمیل عقاید صحیح خود به دیگران بی‌احترامی است نسبت به نظام مقدس خدا.

۲۲- عاشق حقیقی خدا وارد میخانه که بشود آن‌جا برایش نماز‌خانه می‌شود، اما دائم‌الخمر وارد نمازخانه هم که بشود، آن را برایش میخانه می‌شود. در این دنیا هر کاری که بکنیم مهم نیّتمان است نه صورت‌مان.

بخش سوم

باد

پدیده‌های ترک‌کننده و کوچنده زندگی

۲۳- زندگی اسباب بازی پر زرق و برق است که به امانت به ما سپرده‌اند. بعضی‌ها اسباب بازی را آنقدر جدی می‌گیرند که به خاطرش می‌گریند و پریشان می‌شوند. بعضی‌ها هم همین که اسباب بازی را به دست می‌گیرند کمی با آن بازی می‌کنند و بعد می شکنندش و می‌اندازندش دور. یا زیاده بهایش می‌دهیم، یا بهایش را نمی‌دانیم.

از زیاده‌روی بپرهیز. صوفی نه افراط می‌کند و نه تفریط. صوفی همیشه میانه را برمی‌گزیند.

۲۴- حال که انسان اشرف مخلوقات است، باید در هر گام به یاد داشته باشد که خلیفه خدا بر زمین است و طوری رفتار کند که شایسته این مقام باشد.‌ انسان اگر فقیر شود، به زندان افتاد، آماجِ افترا شود، حتی به اسارت رود، باز هم باید مانند خلیفه‌ای سرافراز، چشم و دل سیر و با قلبی مطمئن رفتار کند.

۲۵- فقط در آینده دنبال بهشت و جهنم نگرد.‌ هرگاه بتوانیم یکی را بدون چشم داشت و حساب و کتاب معامله دوست داشته باشیم در اصل در بهشتیم. هر گاه با یکی منازعه کنیم و به نفرت و حسد و کینه آلوده شویم، با سر به جهنم افتاده‌ایم.

۲۶- کائنات وجودی واحد است.همه چیز و همه کس با نخی نامرئی به هم بسته‌اند. مبادا آهِ کسی را برآوری؛ مبادا دیگری را، به خصوص اگر از تو ضعیف‌تر باشد،بیازاری. فراموش نکن اندوهِ آدمی تنها در آن سوی دنیا ممکن است همه انسان‌ها را اندوهگین کند. و شادمانی یک نفر ممکن است همه را شادمان کند.

۲۷- این دنیا به کوه می‌ماند، هر فریادی که بزنی، پژواک همان را می‌شنوی.اگر سخنی خیر از دهانت برآید، سخنی خیر پژواک می‌یابد. اگر سخنی شر بر زبان برانی، همان شر به سراغت می‌آید. پس هر که درباره‌ات سخن زشتی بر زبان راند، تو چهل شبانه روز درباره آن انسان سخن نیکو بگو. در پایان روز چهلم می‌بینی که همه چیز عوض شده. اگر دلت دگرگون شود، دنیا دگرگون می شود.

۲۸- گذشته مهی است که ذهنمان را پوشانده. آینده نیز در پس پرده خیال است. نه آینده‌مان مشخص است، نه گذشته‌مان را می‌توانیم عوض کنیم. صوفی همیشه حقیقت زمان حال را دریابد.

۲۹- تقدیر به آن معنا نیست که مسیر زندگی‌مان از پیش تعیین شده. به همین سبب انسان  نمی‌تواند گردن خم کند و بگوید :" چه کنم؟ تقدیرم این چنین است". این نشان جهالت است. تقدیر، همه‌ی راه نیست، فقط تا سر دو راهی‌هاست. گذرگاه مشخص است، اما انتخا.ف0

۳۱- برای نزدیک شدن به حق باید قلبی مثل مخمل داشت. هر انسانی به شکلی نرم شدن را فرا می‌گیرد. بعضی‌ها حادثه‌ای را پشت سر می‌گذارند، بعضی‌ها مرضی کشنده را؛ بعضی‌ها درد فراق می‌کشند، بعضی‌ها درد از دست دادن مال. همگی بلاهای ناگهانی را پشت سر می‌گذاریم، بلاهایی که فرصتی فراهم می آورند برای نرم کردن سختی‌های قلب. بعضی‌هایمان حکمت این بلایا را درک می‌کنیم و نرم می‌شویم، بعضی‌هایمان اما افسوس که سخت‌تر از پیش می‌شویم.

۳۲- همه پرده‌های میانتان را یکی یکی بردار تا بتوانی با عشقی خالص به خدا بپیوندی.

قواعدی داشته باش، اما از قواعدت برای راندن دیگران یا داوری درباره‌شان استفاده نکن. به ویژه از بت‌ها بپرهیز، ای دوست. مراقب باش از راستی‌‌‌‌‌‌‌هایت بت نسازی! ایمانت بزرگ باشد اما با ایمانت در پی بزرگی مباش.

۳۳- در این دنیا که همه می کوشند چیزی شوند، تو هیچ شو. مقصدت فنا باشد. انسان باید مثل گلدان باشد. همان‌طور که در گلدان نه شکل ظاهر، بلکه خلأ درون مهم است. در انسان نیز نه ظن منیت، بلکه معرفت هیچ بودن اهمیت دارد.

بخش پنجم:

خلا

پدیده‌هایی که نبودنشان بر ما تاثیر می‌گذارد، نه بودنشان.

۳۴- تسلیم شدن در برابر حق نه ضعف است نه انفعال. بر‌عکس، چنین تسلیم شدنی قوی شدن است به حدّ اعلی. انسان تسلیم شده سرگردانی در میان موج‌ها و گرداب‌ها را رها می‌کند و در سرزمینی امن زندگی می‌کند.

۳۵- در این زندگی فقط با تضادهاست که می‌توانیم پیش برویم. مؤمن با منکر درونش آشنا شود، ملحد با مؤمن درونش. شخص تا هنگامی که به مرتبه انسان کامل برسد پله‌پله می‌رود. و فقط تا حدی که تضادها را پذیرفته، بالغ می‌شود.

۳۶- از حیله و دسیسه نترس. اگر کسانی دامی برایت بگسترانند تا صدمه‌ای به تو بزنند، خدا هم برای آنان دام می‌گستراند. چاه کن اول خودش ته چاه است. این نظام بر جزا استوار است. نه یک ذره خیر بی‌جزا می‌ماند، نه یک ذره شر. تا او نخواهد برگی از درخت نمی‌افتد. فقط به این ایمان بیاور.

۳۷- ساعتی دقیق‌تر از ساعت خدا نیست. آنقدر دقیق است که در سایه‌اش همه چیز سر موقعش اتفاق می‌افتد. نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر. برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست، یک زمان مردن.

۳۸- برای عوض کردن زندگیمان، برای تغییر دادن خودمان هیچ‌گاه دیر نیست. هر چند سال که داشته باشیم، هر گونه که زندگی کرده باشیم، باز هم نو شدن ممکن است. حتی اگر یک روزمان درست مثل روز قبلش باشد، باید افسوس بخوریم. باید در هر لحظه و در هر نفسی نو شد. برای رسیدن به زندگیِ نو باید پیش از مرگ مُرد.

۳۹- حتی اگر نقطه‌ها مدام عوض شوند، کل همان است. به جای ی که از دنیا می‌رود، ی دیگر به دنیا می‌آید. جای هر انسان درستکاری را انسانی درستکار می‌گیرد. کل هیچ‌گاه دچار خلل نمی‌شود، همه چیز سر جایش می ماند، در مرکزش

هیچ چیز هم از امروز تا فردا به یک شکل نمی‌ماند، همه چیز تغییر میکند.

به جای هر صوفی‌ای  که میمیرد،صوفی‌ای دیگر می زاید.

۴۰- عمری که بی‌عشق بگذرد، بیهوده گذشته. ‌‌‌‌نپرس که آیا باید در پی عشق الهی باشم یا عشق مجازی، عشق زمینی یا عشق آسمانی، یا عشق جسمانی؟

از تفاوت‌ها تفاوت می‌زاید. حال آن‌که به هیچ متمم و صفتی نیاز ندارد عشق. خود به تنهایی دنیایی است عشق. یا درست در میانش هستی، در آتشش، یا بیرون هستی، در حسرتش.

________________________________________________________________________________________________________________________________________________________

 

پ ن1: در بین شخصیت های داستان از شخصیت سلطان ولد، پسر بزرگ مولانا بسیار خوشم اومد و نسبت به آن فرافکنی کردم و احساس میکنم طلای درونم دست او میباشم که درک اولیه من از این طلا در حال حاضر درک اطرافیانم با تمام تفاوت هایشان.( صفحه 314 تا 318)

پ ن2: این کتاب جز کتاب های هست که بارها بارها باید خوانده بشه تا بتونیم از طریق اون میزان رشد خومون رو اندازه بگیریم/

پ ن3: تمام چهل قاعده شمس تبریزی رو بصورت استوری در قسمت هایلات صفحه اینستاگرام shiva.naghavi62 قرار دادم.

 



روانشناسی اعتراض



نویسنده: مانوئل جی اسمیت

مترجم: مهدی قراچه داغی

انتشارات: درسا

چاپ: نوزدهم


نویسنده این کتاب در 288 صفحه، خواننده را ابتدا با ده حق قاطعیت که در واقع حقوق حقه ای هر انسان می باشد آشنا میکند سپس با پنچ روش عملی وکاربردی (سراب دریایی، صفحه خط افتاده، تایید منفی، پرس و جوی منفی و بیان خواسته) راه های جلوگیری از سلطه جویی را آموزش میدهد و بهترین قسمت این کتاب که من خیلی دوستش داشتم تنوع و کثرت مثال هستش که در آن سی گفتگو کاربردی با کلی توضیح گفته شده که شما را کاملا با این مبحث آشنا میکنه.

 

*نخستین قدم به سوی حق طلبی این است که تا خودتان نخواهید، هیچ کس نمی تواند بر احساسات یا رفتارتان مسلط شود. باید برای پایان بخشیدن به سلطه جویی دیگران تا احساسات و رفتارتان را بازیچه قرار ندهند، با انواع سلطه جویی ها آشنا باشید. باید بدانید که دیگران چه می گویند، چه می کنند و چه برداشتی دارند تا احساسات و رفتارتان را کنترل کنند.

*به اعتقاد من، قاطع بودن یعنی به خود اطمینان کنید و توانایی هایتان را دست کم نگیرید: "هر اتفاقی می خواهد بیفتد، با آن مقابله می کنم."

____________________________________________________________________

ده حقوق حقه قاطعیت

چهارچوبی است که مشارکت درست را در مناسبات انسانی تضمین می کند.

1- قضاوت نهایی با شماست. (حق دارید که رفتار، افکار و احساسات تان را قضاوت کنید و مسئولیت نتایج آن را بپذیرید.) این مهم ترین اصل حق طلبی است که با رعایت آن هیچ کس نمی تواند بر شما مسلط شود.

2- حق دارید برای توجیه رفتارتان دلیل و بهانه نتراشید.

3- حق دارید مسئولیت حل مشکلات دیگران را نپذیرید.

4- حق دارید نظرتان را تغییر دهید.

5- حق دارید اشتباه کنید و مسئولیت آن را بپذیرید.

6- حق دارید بگویید: نمی دانم.»

7-حق دارید بی نیاز از خشنودی دیگران باشید.

8-حق دارید در تصمیم گیری غیرمنطقی باشید.

9-حق دارید بگویید: نمی فهمم.»

10-حق دارید بگویید: اهمیت نمی دهم.»

____________________________________________________________________

پنچ روش عملی وکاربردی قاطعیت

قبل از اینکه با روش های قاطعیت آشنا بشیم لازمه دو نکته رو در نظر بگیریم:

1-در روبه رو شدن قاطعانه با انتقاد سلطه جویانه، توصیه می شود که منکر انتقاد نشوید و موضع تدافعی نگیرید و انتقاد را با انتقاد جواب ندهید.

2-وقتی تحمل انتقاد را نداشته باشیم و با شنیدن انتقادی هر چند جزیی بی اراده واکنش نشان دهیم، راه را برای سلطه جویی دیگران هموار می کنیم. این طوری به جای خواسته ی خود، رای دیگران را بر خویش تحمیل می کنیم.

 

نخستین درس قاطعیت: پافشاری و استفاده از تکنیک صفحه خط افتاده

برای گوشزد به دیگران باید مانند صفحه خط افتاده موضوعی را تکرار کنیم. در این روش، بی آنکه تحت تاثیر گفته ی سایرین قرار گیرید، خونسرد و محترمانه روی حرف خود می ایستید و نظر خود را به طرف مقابل می قبولانید. هدف تکرار یک جمله یا عبارت نیست. منظور این است که در هر عبارتی که انتخاب می کنید درس مقاومت و پایداری بگیرید.

بیان خواسته یا بیان حالات منفی موجود در ضمیر شما و برملا کردن آنها از شمار موثرترین مهارت های قاطعیت به خرج دادن است که هم مانع سلطه جویی می شود و هم سبب ساز آرامش ذهن است.

بله، شاید حق با شما باشد. اما به هر صورت چیزی است که وجود دارد. احساسی است که فعلا دارم.»

برخورد با سلطه جوی کبیر(انتقاد) به وسیله تکنیک سراب دریایی

در برخورد با انتقاد می توانید با استفاده از تکنیک سراب دریایی خود را به اصطلاح به خنگی بزنید، و سراب دریایی شوید و انتقاد پرتاب شده را از خود عبور دهید. هدف آموزش سراب دریایی این است که کارآموز در هر وضعیتی که سر می برد، در دل بگوید: خوب که چه؟ گیرم این کمبودها را دارم. اشکالی ندارد. با تمام این احوال هم آدم خوشبختی هستم.»

*روش تایید منفی برای مواجهه حساب شده با اشتباه استفاده می شود.

روش پرس و جوی منفی در برخوردهای رسمی هم کاربرد دارد، بیشتر به درد برخورد قاطعانه با دوستان و آشنایان نزدیک می خورد که روابط با آنها مبتنی بر تفاهم است. به کمک این روش:

1-     می توانید بدون ناراحتی و به دقت به گفته های طرف مقابل گوش کنید.

2-     از تکرار انتقاد بکاهید و کاری کنید که با صراحت منظورشان را بیان کنند تا به توافق و تفاهم بیشتری که دلتان می خواهد برسید.

____________________________________________________________________

گفتگوی شماره 26 کتاب

مجبور نیستید خودروتان را قرض بدهید

حسن: چطوری پسر؟ از دیدنت خوشحالم. مشکلی برایم پیش آمده، گفتم بلکه تو بتوانی ترتیبش را بدهی.

شما: مسئله چیست؟

حسن: بعدازظهر به ماشینت احتیاج دارم.

شما: بله، مسئله ای هست، اما نمیخواهم امروز بعدازظهر ماشینم را قرض بدهم.(سراب دریایی و بیان خواسته)

حسن: چرا نمیخواهی؟

شما: میدانم احتیاج داری، اما من نمیخواهم ماشینم را به کسی بدهم.(سراب دریایی و صفحه ی خط افتاده)

حسن: جای خاصی باید بروی؟

شما: ممکن است به ماشینم احتیاج داشته باشم.(بیان خواسته)

حسن: چه ساعتی؟ قول میدهم هر ساعت که بگویی ماشینت را برایت بیاورم.

شما: نمیگویم نمیاری، اما امروز دلم نمیخواهد ماشینم را قرض بدهم. (سراب دریایی و صفحه ی خط افتاده)

حسن: مگر اتفاقی افتاده؟ قبلا هر وقت ماشینت را خواستم دادی.

شما: بله، درست است. قبلا هر وقت خواستی دادم.(تایید منفی)

حسن: پس چرا امروز نمیدهی؟ من که کاملا مراقب ماشینت بوده ام!

شما: درست است، حسن. میدانم گرفتاری داری. اما نمیتوانم ماشینم را قرض بدهم. (سراب دریایی، بیان خواسته و صفحه ی خط افتاده)

حسن: ببین من راننده خوبی هستم و تا حالا هیچ گونه خسارتی به ماشینت نزده ام.

شما: درست میگویی، حسن. اما وقتی ماشینم را به کسی میدهم نگران میشوم. برای همین است که نمیتوانم آن را به تو قرض بدهم. (سراب دریایی و صفحه ی خط افتاده)

حسن: تو که میدانی بلایی سر ماشینت نمیاورم.

شما: بله، نمیاوری، این را میدانم. میدانم که نگرانی ام بی مورد است. یا این حال نگران میشومو(سراب دریایی و صفحه ی خط افتاده)

حسن: تو که میدانی پس چرا ماشینت را قرض نمیدهی؟

شما: برای اینکه نمیخواهم نگران شوم.(بیان خواسته)

حسن: اما میدانی که اشکالی پیش نمیاید.

شما: حق با توست، حسن. اشکال از خود من است. تو اشکالی نداری. اما وقتی ماشینم را قرض میدهم نگران میشوم. به همین دلیل نمیتوانم تقاضایت را قبول کنم. (سراب دریایی و صفحه ی خط افتاده)

حسن: پس ی کاری بکن.

شما: مثلا چه کاری؟

حسن: خودت را به روان شناس نشان بده.

شما: از پیشنهادت متشکرم. شاید این کار را بکنم، شاید هم نکنم. تا چه پیش آید.

 

____________________________________________________________________

وقتی در برخورد با مردم موضع تدافعی نگیرید و به راه سلطه جویی نروید، در واقع میگویید در فرآیند تصمیم گیری دیگران حتی اگر باب میلتان هم نباشد، دخالت نمیکنید و میگذارید تمام اختلاف نظرها تا جایی که امکانش باشد از راه مذاکره به توافق بینجامد. رسیدن به توافق نشانه ی کنترل رفتار دیگران نیست. کنترل رفتار زمانی مصداق پیدا میکنه که کسی به محدوده ی شخصی شما، یعنی آنچه شما آن را من» میخوانید، راه یابد؛ محدوده ای که باید از همه کس و همه چیز، از پدر و مادر گرفته تا قانون و اخلاقیات و سایرین مستقل باشد.



پ ن1: این کتاب رو استاد بزرگوارم خانم سپیده جلوخانی معرفی کردند که بسیار از ایشان ممنونم

پ ن2: پیشنهاد میکنم که این کتاب را سریع نخونید بلکه با طمانینه و از گفتگوهای کتاب در محاوره هاتون استفاده کنید و باور کنید این قوانین برای کل دنیا به یک شکل است.



هنر شفاف اندیشیدن

نویسنده: رولف دوبلی

ترجمه: عادل فردوسی‌پور، بهزاد توکلی و علی شهروزی (دانشجویان صنعتی‌شریف)

 انتشارات: چشمه

سال انتشار: ۱۳۹۴

تعداد صفحات: 325 صفحه


کتاب هنر شفاف اندیشیدن نوشته‌ی رولف دوبلی، در سال ۲۰۱۳ توسط انتشارات Harper منتشر شد.

خلاصه کتاب هنر شفاف اندیشیدن درباره خطاهای شناختی ذهن انسان است.

همه‌ی ما در تفکر روزمره‌ی خود دچار خطاهایی می‌شویم؛ این کتاب به ما کمک می‌کند تا با شناخت چیستی آن‌ها و دانستن نحوه‌ی شناسایی‌شان، بتوانیم از آن‌ها دوری کنیم و تصمیم‌های هوشمندانه‌تری بگیریم.

کتاب هنر شفاف اندیشیدن در واقع یک گردآوری است. گردآوری دقیق و ظریف که در در ۹۹ فصل تنظیم شده و با مثال‌های زیبا و کاربردی از کتابهای متعددی که در زمینه تصمیم گیری نوشته شده‌اند. این را از فهرست طولانی منابع در انتهای کتاب هم می‌توان مشاهده کرد.

به علت ترجمه‌ی خوب کتاب و نیز جامع بودن آن، برای خواننده‌ی فارسی زبانی که بخواهد در فرصت کم، فهرستی مناسب از خطاهای شناختی را به زبان روان و با مثال‌های کاربردی و ساده بخواند، بی‌تردید این کتاب بهترین گزینه است.

_____________________________________________________________________________

فهرست 99 خطای ذهنی انسان


شانس

نام نویسنده: الکس رویرا/فرناندو تریاس دو به

مترجم: منیژه جلالی

انتشارات: البرز

سال انتشار: 1384

تعداد صفحات: 134 صفحه

داستان خوش شانسی.


هرگز بر حسب تصادف به تو رو نمی کند.


نویسنده کتاب بهترین شکل ممکن در 134 صفحه از طریق داستان و یا بهتر بگیم افسانه، تفاوت دو باور شانس و خوش شانسی رو به نمایش میگذاره.

در این داستان شوالیه سیاه به نام "نات" بر این باور است که شبدر سحرآمیز چهارپر را تنها بر اتکای شانس به دست بیاورد.

درحالیکه شوالیه سفید به نام "سید" بر این باور است که خودت باید شرایط پیدا کردن شبدر سحرآمیز چهارپر را فراهم آوری

و از نظر من زیباترین قسمت داستان برخوردهای متفاوت این دو شوالیه با شخصیت های داستان است که مهمترین درس شبکه سازی انسانی رو شوالیه سفید به ما می آموزد که به دغدغه های نفر مقابلت دقت کن و برای آن در حد توان تلاش کن که این رفتار شما باعث میشه نفر مقابل نیز بازخورد خوبی به شما در راه رسیدن به خواسته اتون بهتون بده در حالیکه شوالیه سیاه فقط به خواسته خود فکر میکرد و

این داستان، در واقع یک نمایش کامل از نقشه راه یا همون بیداری قهرمان درون نیز هست و اکثر آرکتایپ های مسیر قهرمانی دورن در این داستان به شکل زیبا نمایش داده شده.

اینقدر این داستان واسه من جالب و پر از نکات مفید بوده که بهتون پیشنهاد میکنم حتما واسه یک بار هم شده این کتاب را بخونید.

____________________________________________________________________

ده فرمان، درس اخلاقی داستان و قوانین تازه خوش شانسی

1-  1-شانس زمان طولانی دوام نمی آورد؛ زیرا به تو اتکا ندارد. خوش شانسی برای همیشه پایدار می ماند؛ زیرا خود ما آن را به وجود می آوریم.

2-بسیاری خواهان خوش شانسی هستند؛ ولی شماری اندک درصدد یافتن آن بر می آیند.

3-اگر هم اکنون هیج شانسی به تو رو نمی کند، شاید به این دلیل باشد که در شرایط همیشگی قرار داری. برای اینکه شانس به سراغت بیاید، باید شرایط جدید فراهم سازی.

4-فراهم کردن شرایط تازه برای خوش شانسی تنها به معنای جست و جوی منافع خودمان نیست. آماده ساختن شرایط برای کمک به دیگران بر احتمال رو کردن شانس می افزاید.

5-اگر ایجاد شرایط جدید را به تاخیر بیندازی خوش شانسی هرگز به سراغت نخواهد آمد. فراهم ساختن شرایط تازه گاهی اوقات بسیار سخت است؛ اما. همین امروز دست به کار شو.

6-گاهی اوقات، حتی در شرایط به ظاهر مناسب، شانس رو نمی کند، آن زمان، در جزییات کم اهمیت، شرایط به ظاهر غیرضروری را که در واقع ضروری هستند، جست و جو کن.

7-برای کسانی که تنها به شانس اعتقاد دارند، فراهم ساختن شرایط بی معنی می نماید. آنانی که شرایط را فراهم می سازند، درباره رسیدن شانس نگرانی ندارند.

8-خوش شانسی فروشی نیست، به آنانی که شانس می فروشند، اعتماد نکن.

9-پس از آنکه شرایط را فراهم کردی، صبور باش، رها نکن. به رسیدن شانس ایمان داشته باش.

10-فرا رسیدن خوش شانسی به فراهم ساختن شرایط برای فرصت بستگی دارد. اما فرصت، به شانس و تصادف ربطی ندارد؛ فرصت همیشه در کنار توست.


نکته اخلاقی داستان

پدید آوردن خوش شانسی تنها. به فراهم ساختن شرایط بستگی دارد.


قانون تازه خوش شانسی

از آنجا که رو کردن به خوش شانسی تنها مستم فراهم ساختن شرایط است. پس خوش شانسی فقط به تو بستگی دارد. اگر همین فردا شروع کنی، می توانی خوش شانس باشی.

پ ن1: من با این کتاب در دوره شبکه سازی انسانی و  از طریق معرفی استاد بزرگوارم خانم سپیده جلوخانی آشنا شدم. و میتونم بگم از همون لحظه ورودش به زندگیم شاهد اتفاقات خوبی در وجودم شدم.

پ ن2: معتقدم که کسانی که فرصت زیادی به خواندن کتاب ندارند، خواندن کتاب های که محتوای آموزشی رو از طریق داستان به خواننده منتقل میکنند، بهترین انتخاب هستند که از جمله این کتاب ها میتوان به کتاب حکایت دولت و فرزانگی، ثروتمندترین مرد بابل، دوازده ستون موفقیت، قله ها و دره ها، قورباغه ای به نام پینگ و . اشاره کرد. و سعی میکنم در آینده بیشتر در مورد این کتاب ها صحبت کنم.



بهشت کجاست؟



آقای سهیل رضایی در قسمت دوم فایل صوتی جستجوگر (زندگی برازنده من) در پاسخ به شخصی که میترسید که در انتهای مسیر زندگیش بهشتی وجود نداشته باشه خیلی زیبا بهشت رو توصیف کردند که پاسخ بسیاری از سوالها و ترسهای من رو هم شامل میشد.

بهشت اصلا داشتنی نیست. بهشت ساختنیه

در طول سفر، بهشت پله ای ساخته میشه و اینطوری نیست که بری ببینی اوهههههه سرزمین موعود!!!!

بلکه داره آروم آروم از طریق 6 روش ذیل بهشت خلق میشه

1-رشد اعتماد به نفس

2-گسترش ارتباطات

3-تقویت جنگجو

4-پرورش معصومیت برای حفظ رویاها

5-یادگیری روش برنامه ریزی

6-روش عبور از یتیمی

بهشت جایی نیست، بلکه اینها بهشت هستند. وقتی تو این 6 تا رو داشته باشی در هر جای از عالم باشی بهشت هست. و دیگه تو تعریف نقطه ای از بهشت نداری و تو رو در هر جایی از جهان قرار بدهند بهشت هست. چون داری تبدیل به یک جادوگر میشی

هر تغییر و تحولی، یادگیری تازه ای داره و من هم عاشق یادگیری هستم پس کو چیزی که من رو از بین ببره؟

بهشت انتهای جاده ای نیست بلکه بهشت خود جاده ای هستش که داری طی میکنی و اتفاقا تو داری از بهشتی جدا میشی که انتهای جاده ای بوده ولی این جاده رو یکی دیگه طی کرده بود.

شاید بابام خیلی بخواد به من پول بده. ولی من میخوام پول درآوردن رو خودم یاد بگیرم. پس بنابراین این نیست که من یک میلیارد پول بگیرم بهشتم نه!!!!

خود فرآیند یادگیری پول درآوردن خود بهشته. این نیست که من بابام یا خودم یک میلیارد در میاوردم میرفتم بهشت. نه!!!

همینقدر که تو فرآیندش رو یاد بگیری داره بهشت شکل میگیره

بهشت بی پایان است و جایی نیست که بهش بگی نقطه!!!! بهشت!!!!

این فرآیند بهشت سازی است و تو یاد میگیری بهشتت رو بسازی نه بهشتت رو پیدا کنی.

وقتی دنبال بهشت پیدا کردن هستی چاق ترین لقمه برای ها هستی!! چون بهشت فروش ها زیاد هستند و بهشت میفروشند تا دلت میخواد

بیا اینو بگیر اینجوری میشه!!!

بیا اونو بگیر اونجوری میشه!!!

آروم آروم که به همه اینا دل بستی و کلاهت رو برداشتند و قشنگ افسرده شدی تازه یاد میگیری بهشت این فرآیندهاست.

بهشت در پایان جاده ای که داریم میریم و بهش میرسیم نیست. بهشت فرآیند زندگی کردن است.

و ی روز متوجه میشیم چه جالب انواع و اقسام اتفاقات میافته ولی تو در بهشتی؟!!!!

بهشت جای بی اتفاقی نیست بلکه جایی است که اتفاقاتش دلچسبه. نه اینکه که اتفاقاتش برای تو خوبن!!! بلکه از توان تو در تحلیل اونا بهشت شدن.

رابرت کیوساکی میگه :"پولدارهای بزرگ کسانی هستند که از رکود پول در میارن. در رونق که همه الکی پول در میارن اما اونا تو رکود چطور کار کنند و از رکود هستش که تعداد زیادی عقب میرن و سرزمین جلو خلوت میشه."

بنابراین بهشت نقطه ای نیست که میریم اونجا بهشته.

همه جایی که آدم ها رفتند که بهشت هستش براشون به جهنم تبدیل شده.

کسایی که گفتند خارج بهشت هستش و کسای رفتند و اونجا براشون جهنمی شده!!! و نتونستند دوام بیارن

پس بهشت جایی نیست! کسی نیست! هدیه ای نیست که میشه به ما داد یا از ما گرفت!!!! بلکه بهشت ساختنی هستش و وقتی که ساخته بشه هر کاری که بکنند اصلا نمیتونند بهشت رو ازت بگیرند.




طلای درون

نقشه ی راه نجات از وابستگی به دیگران و رسیدن به استقلال فردی

نویسنده: رابرت الکس جانسون

ترجمه: سیمین موحد

 انتشارات: بنیاد فرهنگ زندگی

سال انتشار: چاپ چهارم 1397

تعداد صفحات: 56 صفحه

سه راه برای یادگیری روان شناسی وجود دارد: خواندن افسانه های یونان، خواندن یونگ و مشاهده کردن. بهترین راه مشاهده کردن است.» فریتز کانکل

یکی از چیزهایی که با دقت و بیش از هر چیزی به مشاهده آن می پردازم تبادل طلای کیمیای درونی است.» رابرت الکس جانسون

 

این کتاب که مبتنی بر تئوری روانشناسی تحلیلی پروفسور کارل گوستاو یونگ نوشته شده است به شیوه ای کاربردی در چهار فصل، ما را با طلای وجودی مان که همان استقلال مان است، آشنا می کنه و به ما یاد میده که چه زمان طلای وجودی مان را برای نگهداری به دیگران بدهیم، چه زمان باید برویم و طلای مان را پس بگیریم، و یا حتی برخی مواقع باید طلای همسر، همکار، فرزند و یا دوستمان را از آنها بگیریم و زمانی که قدرت کسب استقلال شان را پیدا نمودند سریعا طلایشان را به آنها برگردانیم و .

_______________________________________________________________________________________________________

هر کسی دارای طلای درونی است. این طلا خلق نمی شود بلکه در درون ما نهفته است تا کشف شود.

هنگامی که در زندگی چشم ما به روی فرصتی جدید باز می شود، اغلب برای اولین بار آن را در اشخاص دیگر می بینیم. در این هنگام، بخشی از وجود ما که تاکنون پنهان و مخفی بوده در حال بروز و ظهور است اما به صورت مستقیم از ناخودآگاه به آگاهی ما وارد نمی شود بلکه از طریق میانجی یا میزبانی سفر می کند. هنگامی که ما طلای خود را بر کسی فرافکنی می کنیم، ناگهان مجذوب آن شخص می شویم. این نشانه ای قطعی است که از این که چیزی در درون ما در حال تغییر است و ما در حال فرافکنی طلای درون خود به شخص دیگری هستیم.

وقتی ما ویژگی هایی را که به شخص دیگر نسبت می دهیم می بینیم، در حقیقت عمق و محتوای درون خود را در می یابیم. طلای ما ابتدا از ما به سوی آن ها می رود اما سرانجام به سوی ما بازمی گردد. فرافکنی طلای درون، بهترین فرصت را برای ارتقاء آگاهی در اختیار ما قرار میدهد.

_______________________________________________________________________________________________________

پ ن: این کتاب با حجم کم بسیار پرمحتوا است و در تفهیم مفهوم فرافکنی به من خیلی کمک کرد.



احساس رضایت

راهکارهای موثر جهت دستیابی به شادی پایدار همراه راهکار عملی


نویسنده: رابرت الکس جانسون جری رول

ترجمه: فریبا مقدم

 انتشارات: بنیاد فرهنگ زندگی

سال انتشار: چاپ چهارم 1397

تعداد صفحات: 135 صفحه

این کتاب در چهار بخش با استفاده از روانشناسی عمقی با نثری ساده و شیوا و همچنین با استفاده از داستان ها و افسانه شاه لیر به بررسی مفهوم احساس رضایت میپردازد که در نهایت به این باور میرسیم که احساس رضایت چیزی بیرون از وجود ما نیست بلکه تجربه ای درونی است، در حالی که ما انسان های امروزی، در بیرون از وجود خود به دنبال کسی یا چیزی می گردیم تا احساس رضایت و کامل بودن را در ما ایجاد کند!

در بخش چهارم در مورد موهبت های ساده (موهبت چیزی است که بدون انتظاری برای جبران، به ما بخشیده شده است.) احساس رضایت صحبت می کند که در واقع واسه من این بخش کلی نکته در برداشت که مهمترین آموزه برای من تعریف صحیح و دقیق کلمات بود. که از جمله این موهبت ها میتوان به موهبت انرژی، موهبت وفاداری به لحظه، موهبت درنگ، موهبت رها کردن، موهبت تضاد و .

ü    احساس رضایت فقط در بدست آوردن آنچه می خواهیم نیست بلکه لازم است آنچه را بدست می آوریم بخواهیم.

ü    برای داشتن احساس رضایت باید همان کسی باشیم که هستیم نه بیشتر و نه کمتر.

ü    رضایت، از شوق به تسلیم شدن و پذیرش واقعیت همان گونه که هست ناشی میشود.

ü    اکنون و اینجا؛ فقط همین. رضایت، تجربه متفاوتی از زمان به ما می بخشد؛ ذهن، دیگر به گذشته و آینده سر نمی کشد.

 

در این سخنان دلقک خطاب به شاه لیر، خرد شگفت انگیزی نهفته است که خواندن بارها بارها آن را برای درک احساس رضایت برای خودم تجویز کردم.

بیش از آن که نشان می دهی داشته باش/ کمتر از آنچه می دانی سخن بگو/ بیشتر از آنچه داری قرض بده/ بیش از آنچه پیاده می روی سواره برو/ بیش از آنچه می دانی بیاموز/ بیش از آنچه دور می ریزی کنار بگذار/ کارهای ناپسند را ترک کن/ آنگاه همیشه بیشتر خواهی داشت.»


من خــوبـــم، تو خــوبــی


نویسنده: توماس هریس

ترجمه: بیتا حکمی

 انتشارات: مامک

سال انتشار: چاپ سوم 1396

تعداد صفحات: 361 صفحه

تعداد فصول : 13 فصل

 

این کتاب برخلاف کتاب که در پست قبلی توضیح داده شد، کتابی است تخصصی که برای دانشجویان و کسانی که در رشته روانشناسی تحصیل یا تحقیق میکنند نوشته شده است. و نتایج تحقیقاتی که در این زمینه شده است را برای توضیح مطالب کتاب استفاده نموده و این باعث شده که مطالب به صورت عمیق بررسی شده باشه.

اما پیشنهاد من اینکه کسانی که فقط میخواند در این زمینه مطالعه داشته باشند همون کتاب من خوبم، تو خوبی نشر دنیای نو» کافی هستش و همون کتاب پاسخ خیلی از سوالات شما در این زمینه به صورت واضح و شفاف داده میشه.

در این کتاب به بررسی بیماری های روانی که با استفاده از این روش درمان میشه نیز پرداخته شده است.

تحلیل رفتار متقابل پاسخ جدیدی است به کسانی که بیشتر مایلند تغییر کنند تا سازش؛ کسانی که میخواهند متحول شوند به جای آن که انطباق یابند. نکته واقع بینانه در تحلیل رفتار متقابل آن است که با این واقعیت با بیمار مواجه می شود که او مسئول آن چیزی است که در آینده روی میدهد، صرف نظر از آن که در گذشته چه اتفاقی افتاده است.

علاوه بر این، تحلیل رفتار متقابل افراد را قادر می سازد که تغییر کنند، خود کنترلی و خودگردانی را درخویش به وجود آورند و به واقعیت آزادی پی ببرند.

یکی از مهم ترین کمک های تحلیل رفتار متقابل، قرار دادن ابزاری در اختیار بیماران است که می توانند از آن استفاده کنند. هدف این کتاب تعریف و تببین این ابزار است. هرکسی می تواند از آن او .مستفاده کند. مردم لازم نیست که حتما بیمار باشند تا از آن بهره مند شوند.



پ ن 1: یکی از ویژگی های من در زندگیم، تصویر سازی و همچنین نماد سازی هستش. وقتی با خواندن کتاب من خوبم، تو خوبی با سه شخصیت درونم یعنی والد»، بالغ» و کودک» آشنا شدم. به نمایندگی اونها در دنیای بیرونم سه مجسمه نمادین گرفتم که با دیدن اون ها همیشه  با کمک و یاری بالغ» درونم این جمله من خوبم، تو خوبی» رو سر لوحه زندگیم قرار بدم  و این باور رو به لیست دیگر باورهای جدیدم اضافه کنم.

پ ن 2: هر دوی این دو کتاب در کلاس شبکه سازی پیشرفته استاد خوبم خانم سپیده جلوخانی به جهت ارتقا و رشد عزت نفس جهت مطالعه معرفی گردید.

من خــوبـــم، تو خــوبــی

نویسنده: الوین و مارگارت فرید

ترجمه: پروین عظیمی(قاسم زاده)

 انتشارات: دنیای نو

سال انتشار: چاپ نهم 1395

تعداد صفحات: 162 صفحه

تعداد فصل:  15 فصل

این کتاب با نثری روان برای نوجوانان نوشته شده و آنقدر مطالب را روان و زیبا با تصاویر عالی توضیح داده که به نظر من و خیلی از کسانی که این کتاب را مطالعه کرده اند بهترین منبع و شیرین ترین منبع برای شروع و در واقع آشنا شدن با روانشناسی تحلیل رفتار متقابل می باشد. به طوریکه نویسنده در پیش گفتار انگیزه خود را این گونه بیان میکند که همیشه در سراسر زندگیش آرزو داشته بداند چگونه با مردم دوست شود و آن دوستی را چگونه حفظ کند.

در این کتاب بسیار خلاصه، مفید و جامع به توضیح والد»، بالغ» و کودک» و روابط متقابل با دیگران وکلی مطالب مفید در این خصوص میپردازد.

تجزیه و تحلیل مبادلات که دیگر مآخذ فارسی آن را تحلیل رفتار متقابل نیز نامیده اند، یک تئوری روانشناسی است که از بدو ابداع آن توسط دکتر اریک برن در اواخر دهه 50 میلادی تاکنون به علت تاثیر سریع آن در حل مشکلات عاطفی و رفتاری، کاربردهای متعدد آن در آموزش، مشاوره، توسعه سازمانی، خلاقیت و غیره محبوبیت فراوان یافته است.

در تجزیه و تحلیل مبادلات چهار موضع روانی شناسایی شده است:

من بدم تو خوبی

من خوبم تو بدی

من بدم تو بدی

من خوبم تو خوبی

در حقیقت پایه و اساس تجزیه و تحلیل مبادلات آن است که همه خوبند.

در درون ما سه نفر یا سه قسمت وجود دارد. والد»، بالغ» و کودک»

وقتی مهربان هستیم و از کس دیگری مراقبت می کنیم در حالت والد» هستیم. و والد» درون هریک از ما به ما میگوید  که چه کاری بکنیم و کی آن کار را انجام دهیم.

وقتی لبخند میزنیم، رویا میبینیم، گریه می کنیم، بازی می کنیم، می جنگیم، دشنام می دهیم و در مورد آنچه حالا» می خواهیم پافشاری  می کنیم یعنی در واقع وقتی احساسی داری پس در حالت کودک» هستیم.

وقتی شروع به فکر کردن درباره احساسات خود می کنی حالت بالغ» تو کنترل را در دست گرفته است. در واقع بالغ» درون تو احساس می کند، تصمیم می گیرد چه بکنی و در صورت امکان با پیش بینی و اجتناب از مسائل، دو قسمت دیگر وجود تو رو از مشکل می رهاند.

 

و هریک از این قسمت ها به اشکال مختلف خود را نمایش میدهند

کودک»: کودک طبیعی یا آزاد  کودک سرکش  کودک قهرو یا بی ارزش  پروفسور کوچولو

والد»: والد نوازشگر  والد انتقادگر

 

چگونه میتوانیم بگوییم در کدام حالت هستیم؟

1-کلماتی که به کار می بری

2-به وسیله طرز عمل مردم در مقابل عمل شما

3-از طریق رفتاری که میکنی

اگر بتوانیم دریابیم که کدام قسمت من کنترل را در دست دارد بیشتر می توانیم تفریح کنیم، احساس بیشتری داشته باشیم و با مردم اطراف خود بهتر کنار بیاییم.

________________________________________________________________________

 کلماتی که هریک از این سه شخصیت درون  به کار می برند

والد: این قدغن است، آن را متوقف کن، مسخره است! احمقانه است، خجالت بکش، بگذار کمکت کنم، مثبت فکر کن، بگذار به عهده من، شجاع باش، اخمت را وا کن، برو به اتاقت، خیلی دوستت دارم، توخیلی باهوشی


بالغ: بهتر، آسانتر، فکر میکنم همینطور است، خودم می توانم بفهمم، الان می خواهم مطالعه کنم، این موضوع را روشن می کند، ممکن است یک سیب به من بدهی، نه متشکرم ترجیح میدهم پیاده بروم.


کودک: عجب، خوشمزه است، ولش کن، وای، فوق العاده، چه عالی، می خواهم، نمی خواهم، لعنتی.




جنگجوی صلح جو

کتابی که سرنوشت انسانهای زیادی را تغییر داده است!

نویسنده: دن میلمن

ترجمه: فریده مهدوی دامغانی

 انتشارات: ذهن آویز

سال انتشار: چاپ چهارم 1397

تعداد صفحات: 334 صفحه

تعداد فصول : 9 فصل

 

این کتاب، داستان واقعی دن میلمن، قهرمان ژیمناست است. او پس از یافتن استادی که راهنما و مرشد او در دنیای ماورای طبیعی  خواهد بود. از قلمرو جسم و روح، نور و تاریکی، خنده و گریه و بالاخره سحر و افسون فراتر خواهد رفت . نام این استاد سقراط است. جنگجو و ساحری بسیار مقتدر که مراحل آموزش دن را بر عهده می گیرد تا میزان آگاهی معنوی او را افزایش دهد.

 

هیچ نیازی به جستجو نیست. به انجام رساندن کارهای دشوار، انسان را به هیچ کجا نمیرساند. به هیچ مقصد نهایی نمیبرد! در واقع، هیچ تغییر و تاثیری در اوضاع به وجود نمی آورد.پس فقط شاد باشید و از همین حالا، لذت ببرید!

عشق تنها واقعیت موجود در این عالم است، زیرا تمام این چیزها، در عشق وحدت پیدا کرده است! و تنها قوانین همان حالت تضاد و پارادوکس، همان شوخی و طنز، و همان تغییر همیشگی و پایان ناپذیر است و بس .!

هرگز هیچ مشکلی وجود نداشته و ندارد و نخواهد داشت!! تمام مبارزات و درگیریها و کشمکشهایتان را رها سازید، و ذهنتان را رها کنید و از شرش خلاص شوید! تمام نگرانیها و اضطرابها و تفکراتتان را به دست باد بسپارید، و آرامش خاطرتان را در این دنیا به دست بیاورید.! لازم نیست در برابر زندگی، مقاومتی از خود نشان بدهید، فقط کافی است بهترین تلاشتان را انجام دهید!

چشمانتان را بگشایید، و این واقعیت را ببینید که به مراتب بیشتر و کاملتر و عظیمتر از آن چه که در نظر تصور میکنید، هستید. شما همان عالم هستی هستید! همان کهکشانها و کیهان . شما خودتان هستید، و همین طور هم تمام انسانها و چیزهای دیگر هستید.! این همان بازی بسیار زیبای خداوند عالم است! از خواب غفلت بیدار شوید!

شوخ باشید و همه چیز را با دیدگانی طنزآلود ببینید، شاد باشید زیرا این میل و اراده خداوند عالم است! هرگز نگران هیچ چیز نباشید، فقط شاد و خوشبخت و بی هیچ خیال ترس و نگرانی و اندوه و ماتم باشید! شما از همین حالا نیز آزاد و سعادتمند هستید.!

 

پ ن1: این کتاب، دنباله ای تحت عنوان سفر مقدس دارد که نویسنده کتاب را با یکسری وقایع دیگر مواجه می کند.

پ ن2: فیلم سینمایی جنگجوی صلح طلب peaceful warrior بر اساس این کتاب نوشته شده است که بنظرم دیدنش خالی از لطف نیست.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شماره خطا

اسم خطا

فهرست

1

خطای بقا

چرا باید به قبرستان ها سر بزنی؟

2

توهم بدن شناگر

آیا دانشگاه هاروارد شما را باهوش تر جلوه میدهد؟

3

توهم دسته بندی

چرا ابرها را به شکل های مختلف میبینی؟

4

تایید اجتماعی

اگر پنجاه میلیون نفر چیز احمقانه ای بگویند، آن چیز کماکان احمقانه است.

5

خطای هزینه هدر رفته

چرا باید گذشته را فراموش کنی؟

6

تقابل

نوشیدنی مجانی را قبول نکن

7

خطای تایید1

مراقب موارد استثنا» باش.

8

خطای تایید2

جگرهای گوشه های خودت را بکش.

9

خطای مرجعیت

تسلیم مرجعیت نشو.

10

اثر مقایسه ای

دوستان سوپر مدل خود را در خانه رها کن.

11

خطای در دسترس بودن

چرا یک نقشه غلط را به نبود نقشه ترجیح میدهیم؟

12

قبل از اینکه اوضاع بهتر شود ،بدتر میشود»

چرا نابرده رنج، گنج میسر نمیشود» باید گوش های شما را تیز کند؟

13

خطای داستان

حتی داستان های واقعی هم افسانه اند.

14

خطای بازنگری

چرا باید دفترچه خاطرات داشت؟

15

اثر بیش اعتمادی

چرا مرتب دانش و توانایی هایت را دست بالا میگیری؟

16

دانش شوفر

گویندگان خبر را جدی نگیر.

17

توهم کنترل

کمتر از آن چیزی که تصور میکنی در اختیار توست.

18

تمایل پاسخ بیش از حد به پاداش ها

هیچ وقت به وکیل خود حقوق ساعتی ندهید.

19

بازگشت به میانگین

تاثیر شک برانگیز پزشکان، مشاوران و روان پزشکان

20

خطای نتیجه

هرگز تصمیمی را بر اساس نتیجه اش قضاوت نکن.

21

تضاد انتخاب

کمتر بیشتر است

22

خطای علاقه

تو به من علاقه داری، واقعا به من علاقه داری

23

اثر مالکیت

به هیچ چیز بیش از حد وابسته نباش

24

اتفاق تصادفی

اجتناب ناپذیر بودن اتفاقات نامحتمل

25

گروه اندیشی

فاجعه دنباله روی

26

نادیده گرفتن احتمالات

چرا فورا دنبال ریسک های میلیاردی می روی؟

27

خطای کمبود

چرا آخرین شیرینی جعبه دهان تو را آب می اندازد؟

28

غفلت از نرخ پایه

وقتی صدای سم چهارپایان را میشنوی، منتظر گورخر نباش